می خواهم در این مورد که چطور خودم را در ایران یافتم و چه بر من گذشت با شما صحبت کنم.

می خواهم در این مورد که چطور خودم را در ایران یافتم و چه بر من گذشت با شما صحبت کنم. من از شهر خاباروفسک هستم. این شهر در شرق دور واقع شده است. برای ما که در آن جغرافیا زندگی می کنیم خیلی اتفاق می افتند که به کشورهایی مثل ژاپن، کره و چین سفر کنیم و کمتر پیش می آید که به اروپا برویم به همین خاطر مردم در منطقه ما بیشتر با کشورهای آسیایی رفت و آمد دارند. وقتی ۲۰ سال داشتم به همراه دوستم به ژاپن سفر کردیم در آنجا با محمد همسرفعلیم آشنا شدم. سفر ما در ژاپن تمام شد زمان بازگشت ما به خاباروفسک فرا رسید و محمد گفت که می خواهد برای خواستگاری به دیدن والدین من به خاباروفسک بیاید. من این حرف را جدی نگرفتم. وقتی به خانه برگشتم به پدر و مادرم گفتم که با مردی ایرانی در ژاپن آشنا شدم. اولین عکس العمل والدینم خوب نبود. چون در مورد ایران خیلی سیاه نمایی و باورهای غلط وجود دارد که من خودم هم این تصورات منفی را داشتم. مادرم خیلی نگران شد. مادربزرگم گفت کریستینا در ایران مردها ۳ تا زن دارند احتمالا این مرد چند تا زن و بچه دارد. همه اطرافیانم شروع به گفتن حرف های منفی کردند. دوستانم و خانوادم تمام نکات سیاهی که در مورد ایران شنیده بودند را برایم یادآوری کردند من هم با خودم فکر کردم نباید به ازدواج با این شخص فکر کنم چون به زودی همانطور که همه می گویند رابطه مان بهم می خورد و به احتمال زیاد زن و بچه دارد که به من نگفته است.

این تصویر ابتدایی من بود. یادم میاد که به او در ژاپن تلفن زدم و در مورد ترس ها و حرف ها صحبت کردم. او در جواب گفت که می آید تا با خانواده ام آشنا بشود. محمد با هدایای ایرانی به دیدن خانواده من آمد و برای مادرم فرش ایرانی به عنوان هدیه آشنایی آورد. مادر و پدرم را در آغوش گرفت و با خانواده من روابط خوبی را برقرار کرد. در همان جلسه اول پدر و مادرم از محمد سوالات زیادی پرسیدن در مورد اینکه زن یا بچه دارد یا خیر و او خیلی محکم و با دقت به همه سوال ها جواب داد بطوری که پدر و مادرم به این نتیجه رسیدن که محمد انسان خوبی است. در روزهای بعد با خویشاوندان ما آشنا شد و از من خواستگاری کرد. درآن زمان محمد ۱۰ سال بود که در ژاپن زندگی می کرد. اینطور شد که ما ازدواج کردیم و پس از آن ۴ سال در ژاپن با هم زندگی کردیم.

هیچ وقت این هدف را نداشتم که در ژاپن مادام العمر زندگی کنم. قطعا ژاپن به عنوان یک مقصد توریستی جالب است. ژاپن کشوری زیبا با فرهنگ غنی است اما برای زندگی خیلی راحت نیست و من همیشه به محمد می گفتم چقدر خوب می شود که ما از ژاپن برویم. قبل از سال نو آرزوهایم را بر روی برگه نوشتم آرزو کردم از ژاپن برای همیشه بروم اما مشخص نکردم دقیقا کجا و اینطور شد که ما به ایران رفتیم.

در سال ۲۰۱۵ وقتی که در امریکا دولت باراک اوباما بر سر کار بود قسمتی از تحریم هایی که بر علیه ایران وضع شده بود لغو شد. در سال های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ توسعه بسیار زیادی در اقتصاد ایران رخ داد. در آن زمان ایران سریع ترین رشد اقتصادی را در دنیا تجربه کرد. خارجی های زیادی به ایران برای فعالیت های اقتصادی رفتند. ایرانی­های زیادی هم به­خاطر حس وطن دوستی به ایران برگشتند تا به توسعه کشورشان کمک کنند. بدین صورت ما تصمیم گرفتیم به ایران برویم و یک فعالیت اقتصادی را در آنجا شروع کنیم

آنطوری که من شاهد بودم خیلی از ایرانی هایی که در خارج زندگی می­کنند همیشه به کشور خودشان افتخار می کنند. ممکن است آنها بعضی از شرایط کشورشان را دوست نداشته باشند یا از وضعیتی ناراضی باشند یا از سیاستی شاکی باشند اما بسیار انسان های وطن پرستی هستند. همسر من هم همیشه می­گفت اگه شرایط اقتصادی در ایران خوب باشد به طوری که بشود درآمد و زندگی خوبی را تشکیل داد می خواهم به ایران بروم و اینطوری بود که ما تصمیم گرفتیم به ایران برویم. محمد چند ما قبل از من به ایران رفته بود و من باید تنها سفر می کردم. آن زمان را کامل بخاطر می آورم که خجالت می کشیدم که اعلام کنم باید به ایران بروم. من مردد بودم که این تصمیم درست است یا نه. چون ۴ سال در ژاپن زندگی کرده بودم یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا و حالا باید در ایران زندگی می کردم. هر چیزی که در اینترنت در مورد ایران سرچ می کردم  تصویری منفی از ایران در ذهنم ایجاد می کرد.

یادم می یاد که به بانک روسی رفتم تا عابر بانکم را برای استفاده بین المللی فعال کنم. حتی در آن موقع نمی دانستم ایران تحریم است و کارت بانکی کار نمی کنه و وقتی کارمند بانک از من پرسید که در کدام کشور می­خواهید از این کارت استفاده کنید؟ من فکر کردم که نمیتوانم بگویم ایران، فکر کردم او احتمالا در مورد من بد فکر می کند و در جواب گفتم ژاپن. با خودم فکر کردم چرا من چنین جوابی دادم شاید این کارت در ایران کار نکند. در چشمم اشک حلقه زده بود زیرا من اصلا نمیدانستم که تصمیم درستی در زندگیم گرفته ام یا خیر.

وقتی که عکس العمل اطرافیانم را می دیدم که می فهمیدن من باید بروم ایران برای زندگی خیلی ناراحت می شدم همه نگران بودند. مادرم از این جهت که من با محمد هستم چون خوب او را می شناخت و با خانوادش هم معاشرت داشت مطمئن بود اما نگرانیش در مورد کشوری بود که من می خواستم بروم. صحبت با خانواده ام در مورد ایران مثل تابو بود یادم می­آید که دوستان و فامیل به من می گفتند کجا می خواهی بروی در ایران در شهر گوسفند و شتر توی خیابان راه می رود. چطور می خواهی آنجا زندگی کنی؟! من با اینکه می دانستم که ایران اینطوری نیست چون محمد برایم قبلا توضیح داده بود اما به هر حال نظر افکار عمومی مخصوصا انسان های نزدیک و فامیل و دوستان بر روی آدم تاثیر دارد و باعث می شد به من فشار وارد بشود.

روز اولی که به ایران رسیدم تقریبا ساعت ۳ شب رسیدم و در فرودگاه محمد به همراه خانواده اش به استقبالم آمده بودند. من روسری سرم بود. برای کسانی که اطلاع ندارن باید بگویم طبق قوانین رسمی ایران باید زن ها حجاب داشته باشند. روسری بر روی سر و لباس پوشیده برای همه زنان ها از هر کشور و مذهبی در خاک ایران لازم است. از فرودگاه به خانه مادر شوهرم رفتیم. و چون تقریبا نزدیک صبح بود خوابیدیم و روز بعد من بیدار شدم و به سالن رفتم جایی که اقوامی که به استقبال من در فرودگاه آمده بودند نشسته بودند. اولین تصویری که دیدم این بود که مادر شوهرم روی مبل نشسته و پدر شوهرم دارد ظرف می شوید. تصویری که من داشتم خیلی تفاوت داشت این که مادر شوهر در حال دوشیدن شیر از گوسفند باشد و پدر شوهر در حال نشستن و نوشید چای و دستور دادن! این اولین تصویر منفی بود که بلافاصله از ذهن من پاک شد. چون من اصلا انتظار یک خانواده معمولی را نداشتم که همه خیلی گرم و صمیمی کنار هم بنشینند و فکر می کردم در ایران زن جنس دوم و مرد فرمانده خانه است. من خیلی از این تصاویر در ذهنم داشتم که نمی دانم دقیقا از کجا آمده اند. قبلا ندیده بودم چطوری یک خانواده مسلمان زندگی می کنند. وقتی دیدم متوجه شدم کاملا شبیه زندگی خودمان است.

در روز اول من و محمد برای تماشای شهررفتیم. ما درتهران پایتخت ایران زندگی می کنیم. جمعیت این شهر در حال حاضر بر طبق آمار غیر رسمی ۱۸ میلیون نفر است. من در خیابان با تعجب به مردم نگاه کردم که چی پوشیدن به راه ها و ساختمان ها و خونه ها. وقتی از خانه بیرون رفتیم زمین بازی بچه ها را دیدم. بچه هایی که دوچرخه سواری می کرد و بازی می کردن. فریاد می زدن با آب بازی می کردند. دیدم که همه چی خوبه و خیالم از طرف بچه ها راحت شد. از دیدن خیابان ها تعجب کردم چون فکر می کردم جاده سنگی و خاکی داخل شهر می بینم. ما به یک رستوران سنتی ایرانی در مرکز شهر که در یک مرکز خرید بود، رفتیم. من فکر کردم فقط در شهر یک مرکز خرید هست و پرسیدم و متوجه شدم این فقط یک مرکز خرید معمولی و تعداد زیادی از این مراکز خرید هست.

وقتی شروع به راه اندازی صفحه اینستاگرامم کردم. از آنجایی که واقعیت موجود در جامعه ایران از انتظارم خیلی بهتر بود چیزهایی که برایم جالب بود را در صفحه­ام می گذاشتم. من از اینکه در ایران حتی سوپرمارکت وجود دارد متعجب می شدم. چیزهای ساده ای مثل اینکه در ایران به موزیک مدرن گوش می دهند برایم تعجب آور بود. اینطور شد که به این نتیجه رسیدم که سریعا به بقیه اطلاع بدهم که من در یک کشور نرمال زندگی می کنم چون همینطور که گفتم برای من ذهنیت و تفکری وجود داشت. برای همین  اول از همه صفحه اینستاگرام را برای خودم ساختم تا به این مشکل ذهنی جواب بدم و بگویم که من خوبم و در کشور خوب و نرمالی زندگی می کنم.

بدین ترتیب شروع کردم به نوشتن وبلاگ با موضوعات خیلی ساده و روزمره. آن موقع چیزی در مورد تاریخ ایران و فرهنگش نمی دانستم. شرح دادم که چطور خویشاوندان محمد به استقبالم آمدند، اینکه خانه ایرانی داخلش چطوراست و سعی کردم بصورت دائمی مطلب بگذارم. در وهله اول با من خیلی منفی برخورد شد. مردم قبول نمی کردند این حقیقت را که یک دختر روس رفته است ایران و در آنجا زندگی می کند. برای من خیلی می نوشتند که تو نمی ترسی که شوهرت ۱۰ تا زن بگیرد و کلی کامنت منفی دیگر دریافت می کردم. طوری که با خودم فکر کردم درسته که من شوهرم را بیش از ۴ ساله که می شناسم اما شاید تغییر کند. یکی از دوستانم برایم نوشت که در ژاپن همسرت خوب بوده اما در ایران در کنار اقوامش به اصل خودش بر می گردد پس مواظب باش. من به محمد نگاه می کردم و دنبال نشانه های تغییر می گشتم!

 اوایل در اینستاگرام مطالب معمولی از ایران می گذاشتم مثلا از بیمارستان یا مغازه عکس می گذاشتم. خانمی برای من پیام نوشت که "کریستینا چرا تو ما را فریب می دهی ... مطمئنم  الان در ایران نیستی... در یک کشور دیگر هستی... ولی وانمود می کنی برای همه که ایرانی... چرا این کار را می کنی؟!" من فهمیدم که این تصویر منفی را خیلی ها مثل این زن دارند و فکر می کنند من در یک کشور دیگر زندگی می کنم یعنی به من اعتماد ندارند. مثلا وقتی من عکس یک سوپرمارکت را می گذاشتم می پرسیدن احتمالا فقط همین یک مغازه در کل شهر است.؟! چرا عکس بدون روسری گرفتی؟ تو را مجازات نمی کنند؟! چرا پیش فامیل بدون روسری هستی؟! تقریبا پس از ۴ ماه اولین کامنت مثبت را دریافت کردم با این محتوا که "انگار ما قبلا اطلاعات درستی درمورد ایران نداشتیم  ممنون که تجربیات خودت را با ما به اشتراک می گذاری" بدین صورت اعتماد خواننده ها کم کم شکل گرفت و به من نیرو داد که بلاگ نویسی را ادامه بدهم.  بدین ترتیب شروع به خواندن در مورد تاریخ ایران و تماشای فیلم در مورد ایران کردم. همراه با محمد در ایران سفر کردیم و شهرهای مختلف را گشتیم و عکس های بسیار زیبایی از جاذبه های گردشگری ایران در صفحه اجتماعیم گذاشتم که بسیار مورد توجه قرار گرفت و کم کم افراد بیشتری صفحه من را دنبال کردند.

در حال حاضر وبلاگ من نشان دهنده زندگی من در ایران است. من از وبلاگم به عنوان صفحه خبر رسانی استفاده می کنم. دیدگاه من در مورد ایران، درک من از دنیای اطرافم و اینکه چه احساسی در ایران دارم را در آن منعکس می کنم. اینکه چطور با ایرانی ها معاشرت می کنم. خویشاوندان من در ایران همیشه اجازه می دهند برای وبلاگم از خودشان و خانه شان عکس بگیرم. در مورد خودشان با من صحبت می کنند و توضیح می دهند. ایرانی ها خوب می دانند که بیشتر دنیا چه نظری دربارشان دارند. درباره سیاه نمایی ها می دانند. مخصوصا هر ایرانی می خواهد بگوید که ما اینجا همه عادی زندگی می کنیم ما آدم های معمولی هستیم و اینجا هیچ چیز فاجعه باری اتفاق نمی افتد. ما تمدن داریم. در عمل همه ایرانی ها خیلی راحت ارتباط برقرار می کنند.

همیشه وقتی با کسی صحبت می کنم و عکس می گیرم می گویم این را برای وبلاگم می خواهم چون در روسیه مردم درباره ایران خیلی کم می دانند. در دنیا تبلیغات منفی در مورد ایران وجود دارد و مبارزه با این تبلیغات خیلی سخت است و من می خواهم بنویس تا همه بدانند چقدر ایران جالب و خوب و کاملا آرام است. حتی در ایران فمینیست هم وجود دارد. اگه خبری در مورد اینکه یک مرد زنش را کشته است بیرون بیاید همه می گویند نگاه کنید این کشور ضد زن است در صورتی که این اتفاق در هر کشور دنیا می تواند رخ بدهد و فقط در ایران این عکس العمل را ایجاد می کند. بلافاصله همه می نویسند ببینید ایران چه کشوری است ایران که مردها زنها را می کشند. این حادثه ممکن است دقیقا در روسیه یا در اروپا نیز رخ دهد اما در مورد ایران بلافاصله رسانه ها توجه می کنند  و کسانی که پیج من را دنبال می کنند بلافاصله برای من خبر را می فرستند که تو این را چطور توجیه می کنی .

خیلی تعجب برانگیز است که چطور تبلیغات بر ما تاثیر می گذارد. آدم ها نمی توانند اطلاعات درست را از مطبوعات و اخبار بدست بیاورند. مثل خودم که اولین بار که می خواستم به ایران بروم و در مورد اینکه چطور روسری در ایران استفاده می شود سرچ کردم و فقط تصاویر چادر سیاه بود. وقتی به ایران رفتم دیدم که زنان روسری های روشن دارند و آرایش می کنند در صورتی که فکر می کردم آرایش برای زنان ایران ممنوع است. در آن زمان بلاگی در مورد ایران وجود نداشت.

اوایل حتی محمد چون ۱۵ سال در ایران نبود نمی دانست که چقدر شرایط تغییر کرده و آزادی و تنوع حجاب بیشتر شده است. اول از من می خواست روسری قرمز نپوشم اما وقتی دید که همه رنگی می پوشند گفت که در این مدتی که او نبود انگار جامعه خیلی تغییر کرده است. یکی از گردشگرها هم که ۱۰ سال پیش ایران آمده بود وقتی شرایط جدید را دید تعجب کرد و می گفت ۱۰ سال پیش دیده شدن مو و لباس های خیلی رنگارنگ ممنوع بود. پس از اینکه با این گردشگر و گروه شهرهای مختلف را رفتیم گفت که بسیار متعجب شده در مدت ۱۰ سال ایران خیلی تغییر کرده است و با اینکه کشورهای مختلف را دیده و خیلی مسافرت کرده در هیچ جا این آهنگ رشد و تغییر و توسعه را ندیده است.

ایران همیشه تاثیر مثبت بر روی توریست ها دارد. چون آنها چیزی خلاف انتظارشان که توام با سیاهنمایی است را می بینند  و متعجب می شوند. می بینند که مردم چقدر از درون آزاد هستند. من اغلب به محمد می گویم  من در ایران با روسری خودم را آزاد تر از زمانی که در ژاپن بدون روسری بودم احساس می کنم. این بخاطر ارتباطی است که مردم با آدم برقرار می کنند ارتباطی متقابلی که مردم با همدیگر دارند. ژاپن با اینکه یکی از توسعه یافته ترین کشورهای دنیاست آمار خودکشی بالایی دارد. با وجود اینکه اقتصاد عالی، حقوق بالا و تمام سطوح زندگی کاملا بالاست اما تو خودت را در این کشور مدرن و پیشرفته تنها احساس می کنی. قانون است که مردم  وارد حریم یکدیگر نشوند و این در تمام ارکان زندگی، در محل کار، در خانه و در جامعه است و این حس را به آدم می دهد که کسی به تو توجه نمی کند.

 وقتی من به ایران آمدم خودم را یک سوپر ستاره دیدم چون همه فامیل و دوستهای خانواده همسرم به دیدن ما می آمدند به ما هدیه دادند آنها به ما توجه خیلی زیادی نشان دادند. مردم در ایران احوال آدم را جویا می شوند. آدم را به حال خود رها نمی کنند و این حس خوبی از اهمیت داشتن به انسان منتقل می کند. وقتی بیرون یا برای خرید می رویم فروشنده یا عابرین رفتار بسیار دوستانه ای دارند. وقتی متوجه می شوند من از روسیه هستم متعجب می شوند با من عکس می گیرند فقط به این خاطر که من خارجی هستم.

اگر بخواهیم با کشورهای دیگر مقایسه کنیم ایران هنوز از نظر صنعت توریسم اشباه نشده است به عنوان مثل ترکیه در سال ۲۰۱۹ تعداد ۴۹ میلیون نفر گردشگر داشته است در حالی که ایران در این سال ۲ میلیون نفر گردشگر داشته است. در ایران به توریست ها توجه می کنند. برای آنها جالب است که چطور گردشگرها لباس می پوشند و چطور صحبت می کنند. خیلی پیش آمده که دخترها از من تعریف کردند در صورتی که من یک چنین تجربه ای را در ژاپن نداشتم. ایرانی ها خیلی آدم را حمایت می کنند با اینکه فرهنگ و زبان را نمی دانم خودم را یکسان احساس می کنم. من تفاوت فاحشی بین خودمان نمی بینم. آنها مثل من هستند. خواهر محمد دقیقا موسیقی های خارجی مثل من گوش می دهد. او هم ادبیات می خواند. ما با هم موضوعات یکسانی برای بحث داریم. او فیلمسازان روس را می شناسد. ما می توانیم ساعت ها بنشینیم و در مورد موضوعات مختلف با هم صحبت کنیم. تمام تصاویر منفی و سیاه نمایی هایی که در ابتدا از ایران دارید در بدو ورود به جامعه ایران از بین می رود. ایرانی هایی که من دیدیم و معاشرت کردم خیلی یک رو بودند حتی انسانهایی که خیلی مذهبی هم هستند با انسان با احترام برخورد می کنند.

- جلسه پرسش و پاسخ:

۱.آیا می خواید زبان فارسی رو فرا بگیرید؟ تا حالا تلاشی برای آموختن این زبان انجام دادید؟

 سطح زبان فارسیم الان بسیار ضعیف است از آنجا که با همسرم به زبان روسی صحبت می کنیم. با خانواده محمد از اول به زبان انگلیسی ارتباط برقرا کردیم. در حال حاضر با اسکایپ با یک معلم زبان فارسی ایرانی در ارتباط هستم او قواعد و دستور زبان روسی را بسیار خوب می داند و به من در درک گرامر و دستور زبان کمک می کند در حال حاضر بعضی لغت ها را می دانم اما خیل دوست دارم زبان فارسی را بصورت درست بیاموزم چون زندگی درهر کشور بدون دانستن زبان آن کشور خیلی سخت هست و همیشه کسی باید برای ترجمه همراه آدم باشد. در ایران همه به انگلیسی نمی توانند صحبت کنند مثل روسیه که فقط قسمتی از جوان ها انگلیسی می دانند و نسل های قبلی نمی دانند.

۲.امکان سفر به ایران با حیوانات خانگی بویژه سگ وجود دارد؟ آیا در خیابان می شود با سگ قدم زد؟

در خیابان می شود با سگ قدم زد اما باید قلاده داشته باشد. در ایران روابط خوبی با حیوانات خانگی وجود دارد. من نمی گویم آنها خیلی حیونات خانگی را دوست دارند. خیلی معمول نیست در خانه سگ یا گربه نگهداری شود اما به نظر من این دلیل مذهبی ندارد به نظر من آنها بیشتر دوست ندارند حیوان خانگی را نگه دارند چون می ترسند وسایل خانه و فرش ها و تزیینات گرانبهای خانه خراب بشود. در ایران نگهداشتن حیوانات خانگی مثل سگ و گربه کمتر از دیگر کشورهاست. مثلا در ساختمان ما مردی است که سگ هاسکی دارد. اما مسافرت به ایران با حیوان سخت است. لازم است تعداد زیادی مدرک را گردآوری کنید. در هتل هم سگ را راه نمی دهند. ممکن است بعضی از هاستل ها توافق کنند در این مورد اما بطور کلی اجازه داده نمی شود.

۳.من چند روز دیگر برا ی کنفرانس به ایران می روم و سوالم این است آیا الگوی پوشش خاصی برای مرد ها و زن ها هم وجود دارد؟

بله. مردها نباید شلوار کوتاه بپوشند. در مورد خانم ها می توان لباس روشن پوشید کت بلند و شلوار بلند. آستین نباید از سه رب کوتاهتر باشد. پیراهن باید بلند باشد. و اگر آستین کوتاه دارد رویش کت یا اشارپ پوشیده شود. در اینستاگرام من می توانید به عنوان نمونه ببینید که من چطور در ایران لباس می پوشم.

۴.در ایران به عنوان حجاب کلاه می توان پوشید؟

بر طبق قانون باید روسری پوشید تا گردن هم پوشانده شود ولی از آنجا که اخیرا جوان های ایرانی مدهای جدیدی را مطرح می کنند کلاه می گذارند و گردن باز است. من خودم در زمستان در شهر کلاه می گذارم. به استثنای زمانی که به مسجد می روم چون مکانی مذهبی است و واجب است پوشش خاص خودش رعایت شود. به نظر من توریست ها را از این نظر زیاد تحت فشار قرار نمی دهند.

۵.من به ایران سفر کردم اصفهان و میدان زیبای نقش جهان را دیدم و می دانم که ایرانی ها بسیار مهربان هستند. اما متوجه شدم در ایران جراحی پلاستیک زیاد انجام می شود. خانم ها بینی عمل می کنند و مردهای زیادی بخصوص در تهران دیدم که مو کاشته بودند. درست است؟

بله در ایران بسیار جراحی پلاستیک متداول است در بین آقایان کاشت مو خیلی به چشم می آید. خیلی ها از کشورهای دیگر می آیند به ایران تا این عمل را انجام بدهند. ایران از این نظر سطح بالایی را دارد. می گویند در ترکیه و ایران این عمل با کیفیت بالا انجام می شود اما در ترکیه کمی گران است.  برای همین خیلی ها گردشگران پزشکی را برای جراحی زیبایی به ایران می فرستند. در بین زنان ایرانی عمل زیبایی بینی خیلی رایج است با اینکه مشکلی هم ندارند. اما در ایران این عمل مد است و فکرمی کنند که که دختری که این عمل را انجام می دهد امروزی تر است. در روسیه مثلا اگر دخترها عمل کنند سعی می کنند که طبیعی باشد یا می خواهند نشان دهند که این زیبایی طبیعی بوده است ولی در ایران برعکس است.

۶.همانطور که می دانید شما اولین دختر روس زبان نیستید که به ایران رفته است و آنجا زندگی می کند تعداد بسیاری از زنان روس زبان هستند که بیشتر از بیست سال است در ایران زندگی می کنند تا جایی که می دانم خیلی هایشان کامنت نوشته اند که چرا تصویری که از ایران نمایش می دهید بسیار مثبت تر از تصویر واقعی ایران است. علت آن چیست؟

در اوایل که من وبلاگم را راه اندازی کردم خیلی از زن های روس زبان ساکن ایران خوششان نمی آمد از این وبلاگ و مطالبی که من می گذاشتم در مورد ایران. یک زن که ۱۰ سال در ایران زندگی می کرد برای من نوشت که هدف تو از این نوشته ها چیست که مردم فکر کنند ایران خوب است و به اینجا سفر کنند؟! چرا همچین چیزی می خواهی؟ روش های زندگی در ایران ممکن است خیلی با هم تفاوت داشته باشد و خانواده تاثیر خیلی زیادی در این مورد دارد. این دختر در یک خانواده خیلی بسته و مذهبی زندگی می کند. ممکن است آدم با یک خانواده خیلی فقیر یا خیلی ثروتمند و یا مدرن ازدواج کند مثل همه جوامع دیگر. از نظر من احساسی که در ایران داری نه تنها به خودت بر می گردد بلکه به این نیز وابسته است که در چه محیطی زندگی می کنی. من دختر روسی را در ایران می شناسم که خانواده و شوهرش بسیار مذهبی هستند و خانواده به او اجازه نمی دهند که بدون چادر بیرون برود. در ایران هستند مردانی که به همسرانشان اجازه نمی دهند که در محیط اینترنت فعالیت داشته باشند. من فکرمی کنم چون همسرم من را حمایت می کند و خانواده او نیز من را درک می کنند در ایران راحت هستم. صد درصد اگه خانواده همسرم  من را نمی پذیرفت من نمی توانستم در این کشور زندگی کنم.

۷. من یکی از علاقمندان شما هستم و شما برای ما روس زبان ها در درک متقابل دو کشور کار خیلی بزرگی کرده اید. من در اقتصاد خارجی فعالیت دارم و مراجعان زیادی در زمینه تجارت با ایران مراجعه می کند. یک مورد که در زمینه خشکبار کار می کند در صدد بود از ایران این محصول را تهیه کند اما به دلیل تحریم موفق نشد. آیا این امکان وجود دارد که برای بازرگانان نیز تور یا سفر با هدف تجاری و دیدار با هیات تجاری در ایران برگزار کنید؟

بله تعداد بیشماری فعالان اقتصادی در ایران هستند که علاقمند به فعالیت در این زمینه هستند.

۸ .خیلی از توریست ها می خواهند وقتی به سفر می روند آفتاب بگیرند تا جایی که می دانم پلاژها در ایران جداگانه است شما چطور این مساله را حل می کنید؟ اگر مادر به همراه پسر بخواهد به دریا برود. یا زن و شوهر چگونه امکان پذیر است؟

به طور رسمی در دریاهای ایران دو مدل پلاژ است عمومی و مخصوص بانوان. در ورودی پلاژ خانم ها تلفن و دوربین را می گیرند و تنها زن ها می توانند وارد شوند و می توان در این پلاژ خانم ها هر جور که می خواهند لباس بپوشند. در پلاژعمومی باید حجاب رعایت شود زن ها نباید با لباس شنا حضور یابند مگر لباس شناس اسلامی که کاملا بسته است. در ایران جزیره بسیار زیبای کیش وجود دارد. بسیار زیبا و تمیز است شبیه به مالدیو است. در جنوب ایران واقع شده که ساحلی تمیز و آبی دارد. ما تصمیم داریم کیش را هم به برنامه گردشگری خودمان اضافه کنیم.

«در چارچوب برنامه های هفته فرهنگی ایران در کتابخانه ادبیات خارجی مسکو»

۲۶ بهمن ۱۳۹۸

کد خبر 906

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 3 =